- 4دقیقه زمان مطالعه
- 1402-06-22
فیلم Into the Wild 2007
امتیاز این مطلب : 1
درباره فیلم: سوی طبیعت وحشی یا Into the Wild یکی از آن فیلمهاییست که بعضی از عشق سفرها بهش تعصب دارند.
فیلمی که در سال ۲۰۰۷ ساخته شده و در همین مدت کوتاه الهامبخش سفرهای زیادی بوده است.
به سوی طبیعت وحشی بر اساس داستان زندگی کریستوفر مککندلس ساخته شده. مککندلس بعد از فارغالتحصیلی تصمیم گرفت اسیر زندگی روزمره و کلیشهای نرود. او با تجهیزات اندک به شمال آمریکا سفر کرد و طبیعت وحشی آلاسکا را به صورت هیچهایکری پیمود.
مککندلنس با شجاعت سعی کرد از الگوهای رایج جامعه فاصله بگیرد و در تنهایی و به دور از تمدن، خودش را بشناسد.
تماشای فیلم زندگی او به کارگردانی شان پن، ممکن است حس سفرهای ساده کولهگردی را در شما زنده کند. اگر اهل سفر هستید قطعاً باید این فیلم را در لیستتان داشته باشید.
بیشتر فیلم بر اساس روایتهای دست دوم اشخاصی ساخته شده که مککتدلنس را میشناختند. شخصی که میخواست از مادیات فاصله بگیرد و معنای واقعی زندگی را احساس کند.
به سوی طبیعت وحشی از آن فیلمهاییست که به ما یادآوری میکند سفر فقط به معنای حمل کردن لوازم و اشیاء سفری نیست، بلکه اصلیترین چیزی که در طول سفر جابهجا میکنیم، روح ماست.
به درون وحشی (به انگلیسی: Into the Wild) یک فیلم درام ماجراجویی زندگینامهای آمریکایی محصول سال ۲۰۰۷ به نویسندگی، تهیهکنندگی و کارگردانی شان پن است. این اقتباسی از کتاب غیرداستانی سال 1996 به همین نام است که توسط جان کراکائر نوشته شده است و داستان کریستوفر مک کندلس (“الکساندر سوپرترامپ”) را روایت می کند، مردی که در اوایل دهه 1990 در سراسر آمریکای شمالی به بیابان آلاسکا رفت. در این فیلم امیل هیرش در نقش مک کندلس، مارسیا گی هاردن در نقش مادرش، ویلیام هرت در نقش پدرش، ینا مالون، کاترین کینر، برایان اچ. دیرکر، وینس وان، کریستن استوارت و هال هالبروک بازی می کنند.
این فیلم برای اولین بار در جشنواره فیلم رم 2007 نمایش داده شد و در خارج از فیربنکس، آلاسکا، در 21 سپتامبر 2007 اکران شد. تحسین منتقدان را برانگیخت و 56 میلیون دلار در سراسر جهان فروخت. این آهنگ نامزد دو جایزه گلدن گلوب شد و جایزه بهترین آهنگ اورجینال را دریافت کرد: “تضمین شده” اثر ادی ودر. همچنین نامزد دو جایزه اسکار شد: بهترین تدوین و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای هالبروک.
خلاصه فیلم Into the Wild 2007:
در آوریل 1992، کریستوفر مک کندلس به منطقه ای دورافتاده به نام هیلی، درست در شمال پارک ملی و حفاظت شده دنالی در آلاسکا می رسد. با توجه به عدم آمادگی مک کندلس، مردی که او را رها می کند، به او دست و پا می زند.
مک کندلس در یک اتوبوس شهری متروک که آن را «اتوبوس جادویی» می نامد کمپ می زند. او از انزوا، زیبایی طبیعت و هیجان زندگی در خارج از زمین راضی است. او با یک .22 شکار می کند، کتاب می خواند، و در حالی که زندگی جدید خود را در طبیعت آماده می کند، یک دفتر خاطرات نگه می دارد.
رجوع به گذشته:
در ماه مه 1990، مک کندلس با افتخارات عالی از دانشگاه اموری فارغ التحصیل شد. او پس از اینکه متوجه شد او و خواهرش کارین خارج از ازدواج به دنیا آمده اند، از جامعه مدرن سرخورده شده است.
مک کندلس کارت های اعتباری و مدارک شناسایی خود را از بین می برد، پس انداز خود را به آکسفام اهدا می کند و با داتسون 210 خود راهی یک رانندگی در سراسر کشور می شود تا زندگی در بیابان را تجربه کند. او به پدر و مادرش و کارین نمی گوید که دارد چه کار می کند یا کجا می رود و بعد از رفتنش با آنها تماس نمی گیرد. این باعث می شود که والدین او به طور فزاینده ای مضطرب شوند.
در دریاچه مید، ماشین مک کندلس در یک سیل ناگهانی گرفتار می شود. او آن را رها می کند و شروع به سوارکاری می کند. با سوزاندن آنچه از پول نقدش باقی مانده است، نام “الکساندر سوپرترامپ” را به خود می گیرد. مک کندلس در کالیفرنیای شمالی با زوج هیپی جان و رینی روبرو می شود. رینی به او می گوید که رابطه اش با جان در حال شکست است، که مک کندلس به احیای آن کمک می کند.
در ماه سپتامبر، مک کندلس به کارتاژ، داکوتای جنوبی می رسد و برای یک شرکت برداشت قراردادی متعلق به وین وستربرگ کار می کند. او پس از دستگیری وستربرگ به دلیل دزدی دریایی ماهواره ای را ترک می کند.
مک کندلس در رودخانه کلرادو کایاک سواری می کند و اگرچه پارکبان ها به او گفته اند که ممکن است بدون مجوز این کار را انجام ندهد، هشدارهای آنها را نادیده می گیرد و به سمت پایین رودخانه به سمت مکزیک می رود. کایاک او در طوفان گرد و غبار گم می شود و او با پای پیاده به ایالات متحده بازمی گردد. او که قادر به سوار شدن نیست، با قطارهای باری به لس آنجلس میپرد. با این حال، مدتی پس از ورود، او احساس می کند که توسط تمدن مدرن “فاسد” شده است و می رود. هنگامی که پلیس راه آهن او را می گیرد و کتک می زند، مجبور می شود تا اتوتوپی را از سر بگیرد.
در دسامبر 1991، مک کندلس به شهر اسلب، در دره امپراتوری می رسد و دوباره با جان و رینی روبرو می شود. او همچنین با تریسی تاترو، دختر نوجوانی آشنا میشود که به او علاقه نشان میدهد، اما به دلیل خردسالی او را رد میکند. پس از تعطیلات، مک کندلس به سمت آلاسکا ادامه می دهد.
یک ماه بعد در کمپینگ در نزدیکی شهر سالتون، مک کندلس با ران فرانتس، بیوه بازنشسته ای آشنا می شود که خانواده خود را در یک تصادف رانندگی در حالی که در ارتش ایالات متحده خدمت می کرد، از دست داد. او در یک کارگاه به عنوان یک کارگر چرم زندگی تنهایی می گذراند. فرانتس چرم کاری را به مک کندلس آموزش می دهد و در نتیجه کمربند ساخته می شود که جزئیات سفرهای او را نشان می دهد.
پس از دو ماه با فرانتس، مک کندلس تصمیم می گیرد به آلاسکا برود. فرانتس به مک کندلس وسایل کمپینگ و مسافرتی قدیمی خود را به همراه پیشنهاد پذیرش او به عنوان نوه خود می دهد. مک کندلس به او می گوید که پس از بازگشت او از آلاسکا باید در مورد آن صحبت کنند.
رجوع به آینده:
چهار ماه بعد، در اتوبوس متروکه، زندگی برای مک کندلس سخت تر می شود و او چندین تصمیم ضعیف می گیرد. او در تلاش برای زندگی در زمین، یک گوزن بزرگ را با تفنگ خود شکار می کند، اما نمی تواند گوشت را حفظ کند و در عرض چند روز فاسد می شود. وقتی منابعش کم می شود، متوجه می شود که طبیعت می تواند خشن باشد.
مک کندلس نتیجه می گیرد که شادی واقعی را تنها زمانی می توان یافت که با دیگران به اشتراک گذاشته شود و او به دنبال بازگشت از طبیعت به دوستان و خانواده خود است. با این حال، او متوجه می شود که نهری که در زمستان از آن عبور کرده است، به دلیل آب شدن آب عریض، عمیق و خشن شده است و او نمی تواند از آن عبور کند. شکست خورده به اتوبوس برمی گردد.
مک کندلس در اقدامی ناامیدانه ریشه ها و گیاهان را جمع می کند و می خورد. او گیاهان مشابه را اشتباه می گیرد و یک گیاه سمی می خورد و در نتیجه بیمار می شود. او که به آرامی در حال مرگ است، به مستندسازی روند خودآگاهی خود ادامه می دهد و تصور می کند که اگر موفق می شد به خانواده اش بازگردد، چگونه می شد. او یک یادداشت خداحافظی برای دنیا می نویسد و به کیسه خوابش می خزد تا بمیرد.
دو هفته بعد، شکارچیان گوزن جسد او را پیدا کردند. کمی بعد، کارین با خاکستر برادرش در کوله پشتی به ویرجینیا بازمی گردد.
حداقل از شما انتظار بیشتری میرفت که متن رو خودتون نوشته باشید نه اینکه اینکه یک متن خارجی رو با گوگل ترنسلیت بدون کوچکترین ویرایشی پست کنید
با سلام خدمت شما
ممنون که نظرتون رو با ما به اشتراک گذاشتید. این مورد به واحد محتوا بری بررسی و ویرایش ارسال شد.
موفق باشید