- 4دقیقه زمان مطالعه
- 1402-05-19
فیلم The Bucket List 2007
فهرست آرزوها یا The Bucket List از آن فیلمهاست که اشک آدم را در میآورد.
اما همزمان از آن فیلمهاست که به آدم انگیزه میدهد تا همان کاری که همیشه میخواسته را بالأخره انجام بدهد.
اگر برای سفر کردن منتظر یک بهانه یا انگیزهی کوچکید، فهرست آرزوها ممکن است به کارتان بیاید.
فیلمی که یادتان میاندازد که زندگی چقدر کوتاه است و ما باید تا جایی که میتوانیم از این فرصت کوتاه استفاده کنیم.
البته فهرست آرزوها یک خوبی دیگر هم دارد. در این فیلم میتوانید بازی جک نیکلسون و مورگان فریمن را در کنار هم ببینید که خودش دلیل کافیای برای فیلمبازهای حرفهای خواهد بود.
فهرست سطل (به انگلیسی: The Bucket List) یک فیلم کمدی-درام ماجراجویی آمریکایی محصول ۲۰۰۷ به کارگردانی و تهیهکنندگی راب رینر، نویسندگی جاستین زکهام، و با بازی جک نیکلسون و مورگان فریمن است. داستان اصلی داستان دو مرد بیمار لاعلاج را در سفر جاده ای خود با لیست آرزوهایی که باید قبل از “لگد زدن به سطل” انجام دهند، دنبال می کند.
این فیلم در 15 دسامبر 2007 در هالیوود به نمایش درآمد و در 25 دسامبر 2007 در ایالات متحده توسط برادران وارنر اکران شد. این فیلم سپس در 11 ژانویه 2008 اکران گسترده ای داشت. علیرغم دریافت نظرات متفاوت از منتقدان، این فیلم توسط هیئت ملی بازبینی به عنوان یکی از ده فیلم برتر سال 2007 انتخاب شد و در باکس آفیس موفق بود و در رتبه اول در ایالات متحده اکران شد و 175.4 میلیون دلار در سراسر جهان فروخت.
خلاصه فیلم The Bucket List 2007:
دو مرد مسن، کارتر چمبرز، مکانیک خودرو یقه آبی و ادوارد کول میلیاردر، برای اولین بار در بیمارستانی که متعلق به ادوارد است، پس از تشخیص سرطان ریه در هر دو مرد، ملاقات می کنند.
کارتر، یک مورخ آماتور با استعداد و مرد خانواده، در جوانی می خواست استاد تاریخ شود اما به جای آن تصمیم گرفت که خانواده تشکیل دهد. ادوارد که چهار بار طلاق گرفته در بخش مراقبت های بهداشتی و تنهای فرهیخته است، از نوشیدن کوپی لوواک، یکی از گران ترین قهوه های جهان و تمسخر پیشخدمت شخصی خود متیو، که به اشتباه اما عمدا او را توماس می نامد، لذت می برد.
در حالی که در بیمارستان هستند، کارتر و ادوارد موفق می شوند نقطه مشترکی پیدا کنند. برای سرگرمی، کارتر شروع به نوشتن لیستی از فعالیت هایی کرد که باید قبل از “لگد زدن به سطل” انجام دهد. پس از شنیدن اینکه کمتر از یک سال از زندگی اش باقی مانده است، با ناراحتی فهرست خود را کنار می گذارد.
ادوارد صبح روز بعد لیست را پیدا می کند و از او می خواهد تا همه کارها را انجام دهد، آیتم های خود را اضافه می کند و پیشنهاد می کند تا همه هزینه ها را تامین کند. کارتر موافقت می کند و اگرچه همسرش ویرجینیا مخالفت می کند، دو بیمار آخرین تعطیلات خود را همراه با متیو آغاز می کنند. آنها چتربازی می کنند، شلبی موستانگ قدیمی و دوج چلنجر را در اطراف کالیفرنیا می رانند، بر فراز قطب شمال پرواز می کنند، شام را در Chèvre d’or می خورند، از تاج محل بازدید می کنند، موتورسیکلت سواری در دیوار چین می کنند، در یک سافاری شیر در تانزانیا شرکت می کنند. و از کوه اورست دیدن کنید.
در بالای هرم بزرگ جیزه، آنها به طور متقابل در مورد ایمان و خانواده صحبت می کنند. کارتر فاش میکند که مدتهاست که کمتر به همسرش عشق میورزد و از مسیر انتخابیاش احساس پشیمانی میکند. ادوارد فاش میکند که از جداییاش از تنها دخترش که پس از فرار شوهر بدسرپرستش او را انکار کرد، به شدت آسیب دیده است. بعداً، زمانی که ادوارد در هنگ کنگ است، یک فاحشه را استخدام می کند تا به کارتر نزدیک شود، که هرگز با هیچ زنی به جز همسرش نبوده است. کارتر قبول نمیکند و اصرار میکند که فهرست سطلی را متوقف کنند و به خانه بروند.
در طول سفر بازگشت، کارتر تلاش می کند تا ادوارد را با دختر جدا شده اش پیوند دهد. ادوارد که این را نقض اعتماد میداند، کارتر را سرزنش میکند و سپس با عصبانیت از آنجا دور میشود. کارتر به خانه نزد خانوادهاش برمیگردد در حالی که ادوارد، احساس تنهایی میکند، هرچند در خانه مجلل خود گریه میکند. به نظر می رسد که ملاقات خانوادگی کارتر کوتاه مدت است زیرا در حالی که برای عاشقانه زناشویی آماده می شود، سقوط می کند و به سرعت به بیمارستان منتقل می شود، جایی که متوجه می شود سرطان به مغز او سرایت کرده است. ادوارد که اکنون در یک بهبودی قابل توجه است، برای آشتی با او ملاقات می کند.
کارتر، همیشه در خطر است! طرفدار آگاه در مورد چیزهای بی اهمیت، نشان می دهد که چگونه قهوه کپی لوواک ادوارد قبل از برداشت به یک گربه جنگلی خورده و توسط آن مدفوع می شود. در حالی که آن دو به طور هیستریک درباره این واقعیت مبهم می خندند، کارتر از ادوارد التماس می کند که لیست را برای او تمام کند.
پس از مرگ کارتر در حین عمل جراحی، ادوارد موفق می شود با دختر خود آشتی کند و او را با نوه ای که هرگز نمی دانست او دارد آشنا می کند. ادوارد پس از احوالپرسی با دختر کوچولو با بوسیدن گونه او، متفکرانه «زیباترین دختر جهان را ببوس» را از لیست سطل خط می کشد. اندکی بعد، ادوارد در مراسم تشییع جنازه کارتر مداحی می کند و در طی آن توضیح می دهد که سه ماه آخر زندگی کارتر، به لطف کارتر، بهترین سه ماه زندگی او بوده است.
پایانی نشان می دهد که ادوارد تا 81 سالگی زندگی کرد و متیو خاکستر او را به قله ای در هیمالیا برد. در حالی که متیو یک قوطی قهوه چاک فول او ناتس از خاکستر ادوارد را در کنار قوطی دیگری از خاکستر کارتر قرار می دهد، آخرین مورد از فهرست سطل را خط می زند، «شاهد چیزی واقعاً باشکوه» و فهرست کامل شده را بین قوطی ها می گذارد.