- 2دقیقه زمان مطالعه
- 1402-07-02
فیلم Forrest Gump 1994
فارست گامپ Forrest Gump میتواند خیلی راحت در هر فهرست فیلمی باشد.
این فیلم نامزد ۱۳ اسکار شده و ۶ اسکار برده (بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد نقش اول، بهترین جلوههای ویژه و …). البته پرفروشترین فیلم سال ۱۹۹۴ هم بوده.
در نظر بگیرید رستگاری در شاوشنک و داستان عامهپسند در آن سال رقبای فارست گامپ در کسب اسکار بودهاند! رستگاری در شاوشنگ به خاطر حضور فارست گامپ حتی یک اسکار هم نگرفت.
حالا از تمام حواشی عجیب غریب اسکار ۱۹۹۴ بگذریم، به داستان فارست گامپ میرسیم. داستانی ساده ولی غافلگیرکننده و انگیزهبخش.
در فارست گامپ زندگی پسر سادهدلی با بازی تام هنکس را میبینیم که بهرهی هوشیاش از تمامی همسن و سالانش کمتر است. و در ادامه تمامی اوج و فرودهای زندگی او را تجربه میکنیم.
فارست گامپ منظرههای بینظیر جنوب غرب آمریکا و ایالت یوتا، کارولینای جنوبی و جرجیا را از نظر میگذرانیم.
لحظهای که فارست گامپ تصمیم میگیرد بیهیچ دلیل محکمی یکدفعه شروع به دویدن در جاده کند، شاید از خیلی جهات صرفاً لحظهای کمدی باشد.
فارست گامپ (انگلیسی: Forrest Gump) یک فیلم کمدی-درام حماسی آمریکایی به کارگردانی رابرت زمکیس و نویسندگی اریک راث است که در سال ۱۹۹۴ منتشر شد. این فیلم بر اساس رمانی به همین نام نوشته وینستون گروم در سال 1986 ساخته شده است و بازیگرانی چون تام هنکس، رابین رایت، گری سینیس، مایکلتی ویلیامسون و سالی فیلد در آن بازی می کنند. این فیلم چندین دهه از زندگی مردی کم هوش و مهربان آلابامایی به نام فارست گامپ (هنکس) و تجربیات او در قرن بیستم در ایالات متحده را دنبال می کند. این فیلم تفاوت اساسی با رمان دارد.
عکاسی اصلی بین آگوست و دسامبر 1993، عمدتا در جورجیا، کارولینای شمالی و کارولینای جنوبی انجام شد. جلوههای بصری گستردهای برای گنجاندن هنکس در فیلمهای آرشیو شده و توسعه صحنههای دیگر استفاده شد. موسیقی متن دارای آهنگ هایی است که بازتاب دوره های مختلف دیده شده در فیلم است.
فارست گامپ در 6 ژوئیه 1994 در ایالات متحده اکران شد و اکثراً نقدهای مثبتی دریافت کرد، با تحسین منتقدان برای کارگردانی، اجراهای Zemeckis (به ویژه هنکس و سینیز)، جلوه های بصری، موسیقی و فیلمنامه. این فیلم در باکس آفیس موفقیت چشمگیری داشت. این فیلم به پرفروشترین فیلم آمریکا تبدیل شد که در آن سال اکران شد و بیش از 678.2 میلیون دلار در سراسر جهان در طول اکران خود به دست آورد و پس از شیر شاه، دومین فیلم پرفروش سال 1994 شد. این موسیقی متن بیش از 12 میلیون نسخه فروخت. فارست گامپ برنده شش جایزه اسکار شد: بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد برای هنکس، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین جلوه های بصری و بهترین تدوین. این فیلم نامزد جوایز زیادی از جمله گلدن گلوب، جوایز فیلم آکادمی بریتانیا و جوایز انجمن بازیگران سینما شد.
تعابیر مختلفی از قهرمان داستان و نماد سیاسی فیلم شده است. در سال 2011، کتابخانه کنگره این فیلم را برای نگهداری در فهرست ملی فیلم ایالات متحده به عنوان “از نظر فرهنگی، تاریخی، یا زیبایی شناختی مهم” انتخاب کرد.
خلاصه فیلم Forrest Gump 1994
در سال 1981، مردی به نام فارست گامپ داستان زندگی خود را برای غریبه هایی که اتفاقاً در ایستگاه اتوبوس کنار او می نشینند، بازگو می کند. فارست به عنوان پسری در سال 1956 دارای ضریب هوشی 75 است و بریس های پا برای اصلاح ستون فقرات منحنی نصب شده است. او در گرینبو، آلاباما، با مادرش زندگی میکند که یک پانسیون را اداره میکند و او را تشویق میکند تا فراتر از ناتوانیهایش زندگی کند. در میان مستاجران موقت آنها یک الویس پریسلی جوان است که برای فارست گیتار می نوازد و حرکات رقص تند و سریع پسر را در اجراهای خود می گنجاند. در اولین روز مدرسه، فارست با دختری به نام جنی کورن آشنا می شود و آن دو با هم دوست صمیمی می شوند. جنی قربانی آزار جنسی توسط پدر بیوه الکلی خود می شود، اما بعداً از حضانت خارج می شود.
فارست که به خاطر براکتهای پا و کمهوشیاش مورد آزار و اذیت قرار میگیرد، از دست گروهی از کودکان فرار میکند، اما وقتی پرانتزهایش میشکنند، مشخص میشود که او یک دونده سریع است. با این استعداد، او در سال 1962 بورسیه فوتبال را در دانشگاه آلاباما دریافت می کند، جایی که او توسط بیر برایانت مربیگری می شود، بازیکن برتر ضربه زننده می شود، به تیم آمریکایی معرفی می شود و رئیس جمهور جان اف کندی را در وایت ملاقات می کند. خانه در اولین سال تحصیلی خود در کالج، شاهد ایستادن فرماندار جورج والاس در درب مدرسه میشود و کتابی را به ویویان مالون جونز، یکی از دانشجویانی که به دلیل مقاومت ایالتی پذیرفته شده بود، برمیگرداند. او با جنی در کالجش ملاقات می کند، جایی که آن دو با هم برخورد جنسی ناخوشایندی دارند.
فارست پس از فارغ التحصیلی از کالج در سال 1966 در ارتش ایالات متحده ثبت نام کرد. در طول آموزش ابتدایی، او با یک سرباز همکار به نام بنجامین بافورد بلو (ملقب به “بابا”) دوست می شود که فارست را متقاعد می کند تا پس از خدمت با او وارد تجارت میگو شود. فارست در مرخصی به ممفیس تنسی می رود تا جنی را ببیند که به دلیل ژست گرفتن در پلی بوی با ژاکت کالجش از دانشگاه اخراج شد و اکنون به عنوان خواننده در یک باشگاه استریپ استریپ کار می کند. با این حال، او با حمله به برخی از حامیانی که او را مورد آزار و اذیت قرار می دادند، او را شرمنده می کند و باعث می شود که این دو با شرایط بد از هم جدا شوند. بلافاصله پس از آن، فارست و بابا برای جنگ به ویتنام فرستاده می شوند و در لشکر 9 پیاده نظام در منطقه دلتای مکونگ زیر نظر ستوان دان تیلور خدمت می کنند. پس از ماه ها عملیات معمولی، دسته آنها در حین گشت زنی در کمین قرار می گیرند و تعدادی از اعضای جوخه از جمله بابا کشته می شوند. فارست چندین نفر دیگر را نجات می دهد، از جمله ستوان دان، که هر دو پای خود را از دست می دهد، در حالی که فارست “از ناحیه باسن” هدف گلوله قرار می گیرد. فارست در حین بهبودی از زخمش، استعداد پینگ پنگ را در خود پرورش می دهد. تیلور از نجات یافتن خشمگین است زیرا ترجیح می دهد مانند اجدادش در جنگ بمیرد و به خانه بازگردانده می شود. فارست به خاطر قهرمانی اش توسط رئیس جمهور لیندون بی. جانسون مدال افتخار دریافت می کند.
در یک راهپیمایی ضد جنگ در تجمع پنتاگون، فارست با ابی هافمن ملاقات می کند، با یک گروه پلنگ سیاه روبرو می شود و با جنی که تبدیل به یک هیپی معتاد به مواد مخدر و فعال ضد جنگ شده است، دوباره متحد می شود، اما این دو به زودی دوباره از هم جدا می شوند. با دوست پسر بدرفتار خود، رئیس SDS در برکلی، به سانفرانسیسکو می رود. فارست در سرویسهای ویژه پینگپنگ بازی میکند، با تیمهای چینی در دیپلماسی پینگپنگ رقابت میکند، به یک شهرت تبدیل میشود و در کنار جان لنون در شوی دیک کاوت مصاحبه میکند و به نظر میرسد که بر آهنگ لنون، «Imagine» تأثیر میگذارد. فارست شب سال نوی 1972 را در شهر نیویورک با ستوان دان می گذراند که الکلی شده است و هنوز از ناتوانی خود و بی تفاوتی دولت نسبت به کهنه سربازان جنگ ویتنام تلخ است. فارست به دلیل ارادتش به جنی از همراهی فاحشه های ستوان دان لذت نمی برد و پیشرفت های آنها را رد می کند و باعث می شود ستوان دان آنها را به دلیل توهین به فارست بیرون کند. موفقیت فارست در پینگ پنگ در نهایت منجر به ملاقات با رئیس جمهور ریچارد نیکسون می شود. اتاقی در مجتمع واترگیت به او داده می شود، جایی که او ناخواسته رسوایی واترگیت را افشا می کند.
در سال 1974، فارست با افتخار از ارتش اخراج میشود و به گرینبوو بازمیگردد، جایی که او شرکتی را که پاروهای پینگپنگ میسازد، تأیید میکند. او از این درآمد برای خرید یک قایق میگو در بایو لا باتر استفاده می کند و به قول خود به بابا عمل می کند. ستوان دان به فارست می پیوندد و در ابتدا موفقیت چندانی کسب نمی کنند. پس از اینکه قایق آنها تنها قایق است که از طوفان کارمن جان سالم به در می برد، آنها مقادیر زیادی میگو را می کشند و شرکت سودآور Bubba Gump Shrimp را ایجاد می کنند. ستوان دان در نهایت از فارست برای نجات جانش تشکر می کند. دن پول خود را در شرکتهای فناوری اولیه در بازار سهام سرمایهگذاری میکند، که فارست آن را با «نوعی شرکت میوهفروشی» اشتباه میگیرد و آن دو میلیونر میشوند. فارست نیمی از درآمد خود را به خاطر الهام بخشیدن به سرمایه گذاری میگو به خانواده بابا می دهد. فارست به خانه نزد مادرش باز می گردد و در طول بیماری لاعلاجش از سرطان از او مراقبت می کند. پس از مرگ او، فارست بیشتر وقت خود را به عنوان باغبان در دانشگاه آلاباما می گذراند.
در سال 1976، جنی – که پس از سالها اعتیاد و سوء استفاده از مواد مخدر بهبود می یابد – به فارست باز می گردد. یک روز، آن دو در حال قدم زدن هستند و با خانه متروکه پدر جنی روبرو می شوند، جایی که جنی با عصبانیت تمام سنگ هایی را که پیدا می کند به سمت آن پرتاب می کند تا اینکه از شدت ناراحتی فرو می ریزد. پس از مدتی، فارست از او خواستگاری میکند، اما او او را رد میکند، که باعث ناراحتی فارست شد. آن شب او به فارست میگوید که او را دوست دارد و آنها عشق میورزند، اگرچه او صبح روز بعد آنجا را ترک میکند. فارست، دلشکسته، “بدون دلیل خاصی” شروع به دویدن می کند، در یک ماراتن بی امان کراس کانتری شرکت می کند و به خاطر یک شاهکار دیگر مشهور می شود. فارست شروع به جذب پیروان بسیاری می کند، که برخی از آنها تاجرانی در حال مبارزه هستند که او ناخواسته از آنها الهام می گیرد. پس از مجموع حدود سه سال و دو ماه و نیم دویدن، فارست تصمیم میگیرد که این دویدن را پایان دهد و به گرینباو برمیگردد که باعث تعجب پیروانش شد.
در سال 1981، فارست نامهای از جنی دریافت میکند که از جنی میخواهد او را ملاقات کند، و معلوم شد که به همین دلیل در ایستگاه اتوبوس منتظر بوده است. یک خانم مسن به او اطلاع می دهد که آدرس فقط پنج یا شش بلوک با شما فاصله دارد و فارست با عجله می رود. فارست دوباره با جنی ملاقات می کند و او را به پسر کوچکش، فارست گامپ جونیور معرفی می کند و فاش می کند که فارست پدرش است. فارست که در ابتدا از این افشاگری شوکه شد، شروع به پیوند با پسرش کرد. جنی بعداً به فارست میگوید که او به “نوعی ویروس” بیمار است و پزشکان نمیتوانند کاری برای او انجام دهند. این سه به گرینباو برمیگردند و جنی و فارست بالاخره با هم ازدواج میکنند. در میان مهمانان عروسی آنها، ستوان دان است که اکنون با نامزدش، یک زن ویتنامی به نام سوزان، روی پروتزهای آلیاژ تیتانیوم راه میرود. جنی یک سال بعد تسلیم بیماری اش شد. فارست از مرگ خود ویران می شود، اما زمانی که آن دو درگیر فعالیت هایی مانند پینگ پنگ و ماهیگیری هستند، تبدیل به پدری دوست داشتنی و فداکار برای فارست جونیور می شود. فارست همچنین زمینی را که به پدر جنی تعلق داشت می خرد و خانه را تخریب می کند. در نهایت، فارست پسرش را در اولین روز مدرسه میبیند.