- 2دقیقه زمان مطالعه
- 1402-03-11
The Darjeeling Limited 2007
دارجلینگ محدود (به انگلیسی: The Darjeeling Limited) یک فیلم کمدی-درام آمریکایی محصول سال ۲۰۰۷ به کارگردانی وس اندرسون است که او با همکاری اسکات رودین، رومن کاپولا و لیدیا دین پیلچر تهیهکنندگی و نویسندگی آن با رومن کاپولا و جیسون شوارتزمن است. در این فیلم، اوون ویلسون، آدرین برودی و شوارتزمن در نقش سه برادر جدا شده حضور دارند که توافق می کنند یک سال پس از تشییع جنازه پدرشان برای یک “سفر معنوی” با قطاری مجلل در هند ملاقات کنند. از بازیگران این فیلم میتوان به واریس آهلووالیا، آمارا کاران، باربت شرودر و آنجلیکا هیوستون و ناتالی پورتمن، کامیلا رادرفورد، عرفان خان و بیل موری در نقشهای کوتاه اشاره کرد.
این فیلم در 26 اکتبر 2007 توسط فاکس سرچ لایت پیکچرز منتشر شد. این فیلم عموماً نقدهای مثبتی از منتقدان دریافت کرد و با بودجه 17.5 میلیون دلاری 35 میلیون دلار به دست آورد.[1] این فیلم برای اولین بار در شصت و چهارمین جشنواره بین المللی فیلم ونیز در رقابت برای شیر طلایی به نمایش درآمد و در سال 2007 در جوایز NYFCO در بین فیلم های برتر سال نام گرفت.
هتل شوالیه اندرسون با بازی شوارتزمن و پورتمن به عنوان پیش درآمد فیلم عمل می کند.
خلاصه فیلم The Darjeeling Limited 2007
در هند، یک تاجر نمی تواند قطار خود را به نام “دارجیلینگ لیمیتد” بگیرد که از ایستگاه خارج می شود. او توسط یک مرد جوانتر به نام پیتر ویتمن مورد ضرب و شتم قرار می گیرد. پیتر با برادرانش فرانسیس و جک در کشتی دوباره متحد می شود، این سه نفر از زمان تشییع جنازه پدرشان یک سال قبل، یکدیگر را ندیده بودند.
فرانسیس، مسن ترین، اخیراً از یک تصادف تقریباً مرگبار با موتور سیکلت جان سالم به در برده است و صورت و سر خود را با باند پوشانده است و آرزو می کند در سفری برای کشف روحی با برادرانش آشتی کند. او همچنین به طور مخفیانه به دنبال مادرشان پاتریشیا است که برادران سال هاست او را ندیده اند. فرانسیس با کمک دستیارش برندن، برنامه سفر سخت گیرانه ای را تنظیم می کند و پاسپورت برادرانش را مصادره می کند تا از پیاده شدن زودهنگام آنها از قطار جلوگیری کند. برادران نیز همچنان از مرگ پدرشان غصه میخورند: هر سه اقلام زیادی از چمدانهایی که با حروف اول او مشخص شده است، همراه با سایر وسایل شخصی که متعلق به او بود، حمل میکنند.
قطار برادران را در حومه شهر و به معابد هندوهای مختلف میبرد، اگرچه تنش در پیتر و جک، جوانترین، از رفتار کنترلکننده فرانسیس خشمگین میشوند. فرانسیس سرانجام فاش می کند که آنها با مادرشان ملاقات خواهند کرد، که راهبه ای شده است و در صومعه ای مسیحی در هیمالیا زندگی می کند. پیتر و جک عصبانی هستند. پیتر می داند که اگر این موضوع را زودتر به آنها می گفتند، نمی آمدند. جو در نهایت به هم می خورد و برادران در قطار درگیری فیزیکی پیدا می کنند و باعث ناراحتی دیگر مسافران می شود. رئیس مهماندار، که برادران بارها به او ظلم کردهاند، آنها را با تمام چمدانهایشان بیرون میاندازد. برندان متعاقباً ترک میکند و پس از دادن نامهای از مادرشان به پسرها به قطار باز میگردد. محتویات آن نشان می دهد که او نمی خواهد آنها را ببیند. بنابراین، برادران تصمیم می گیرند هند را ترک کنند، راه خود را بروند و دیگر برنگردند.
پس از پیادهروی در بیابان، برادران سه پسر جوان را میبینند که در حالی که سعی میکردند یک قایق را از روی رودخانه بکشند، به داخل رودخانه میافتند. جک و فرانسیس دو تا از پسرها را نجات می دهند، اما پیتر نمی تواند سومی را که می میرد نجات دهد. آنها جسد را به روستای پسران حمل می کنند و در آنجا شب را می گذرانند و با مهربانی با آنها رفتار می شود. آنها روز بعد در مراسم تشییع جنازه شرکت می کنند و یک فلاش بک سرکوب شده را تجربه می کنند: با همراهی آلیس، همسر پیتر، برادران در حال رفتن به مراسم خاکسپاری پدرشان نشان داده می شوند و سپس توقف می کنند تا پورشه او را از تعمیرگاه تحویل بگیرند، حتی اگر ماشین آماده نباشد. . مشخص می شود که مرگ پدرشان در اثر برخورد با تاکسی بوده و مادرشان در مراسم تشییع جنازه شرکت نکرده است.
در زمان حال، برادران به فرودگاه میرسند، اما ناگهان تصمیم میگیرند بلیطهایشان را پاره کنند و به دیدن مادرشان بروند. آنها به صومعه می رسند، جایی که مادرشان پاتریشیا از دیدن آنها شگفت زده می شود، اما از دیدن آنها بسیار خوشحال می شود، و فرانسیس کویلی اعتراف می کند که تصادف او در واقع یک اقدام به خودکشی بوده است. در آن شب، پس از اینکه برادران با پاتریشیا به دلیل ترک آنها روبرو می شوند، خانواده در سکوت دور هم جمع می شوند و دوباره عاشقانه به هم وصل می شوند. برادران صبح روز بعد از خواب بیدار می شوند و می بینند که مادرشان رفته است و صبحانه را برای آنها می گذارند. آنها تصمیم می گیرند منتظر بازگشت او نباشند.
در ایستگاه قطار، برادران به دنبال قطار دیگری به نام «بنگال لنسر» می دوند و با خوشحالی تمام چمدان ها و کیف های پدرشان را دور می اندازند تا آن را بگیرند. در کشتی، فرانسیس پیشنهاد می کند که گذرنامه های پیتر و جک را پس دهد، اما در عوض به او گفته می شود که آنها را نگه دارد. فرانسیس میگوید: «بیا بریم مشروب بخوریم و یک سیگار بکشیم» و برادران از کوپه بیرون میروند.