- 1دقیقه زمان مطالعه
- 1401-12-20
سفرنامه اوگاندا
در کوچه پس کوچههای کشور اوگاندا فقر به طرز دلخراشی قابل مشاهده است. اما برخلاف کشور کنیا ضریب امنیتی اینجا بسیار بالاست. مردمانی خونگرم و مهمان نواز شما را به گرمی پذیرا هستند و همه جا با صورتهای شاد و لبهای خندان مردمان روبرو میشوید. نه مثل مردم کنیا که انگار ارث پدرشان را از شما طلبکارند. فقط به یاد داشته باشید که اوگاندا کشور فقیر با امکانات ابتدایی است هتل پنج ستاره آن حتی به اندازه یک هتل سه ستاره ایران قابل قبول نیست. متأسفانه فقر و عدم آموزش مناسب این مردم نازنین را از بسیاری امکانات دنیای مدرن دور کرده است. برای یافتن مکانهای جدید در کامپالا دست به دامان برنامه تریپ ادوایزر و گوگل مپ شدهام که در میان توصیهها مسجدی به اسم قذافی در Old Kampala Rd دیده میشود. برای اسم مسجد که اسم دیکتاتور کشور لیبی است برایم جالب است. این مسجد در سال ۲۰۰۶ تکمیل شده و بر فراز تپه در شهر قدیمی کامپالا واقع شده و ۱۵۰۰۰ نفر ظرفیت دارد. اینجا با هزینه قذافی ملعون ساخته شده و پیش از اینکه دیکتاتوری قذافی به پایان برسد، این مسجد به نام او بود. وقت را تلف نمیکنم و فوراً یک تاکسی موتوری گیر آورده و اسم مسجد را میگویم، کامپالا روی هفت تپه قرار گرفته که گویی این مسجد هم در روی یکی از این تپههای شناخته شده قرار دارد. وارد در جنوبی مسجد میشوم ولی قبل از ورود نگهبانی من را تفتیش میکند و به اتاق بغلی میفرستد. روی در اتاق نوشته که ورودی ۱۰ دلار برای خارجیها و برای مسلمانها مجانی است. خانم محجبه میگوید بلیط میخواهی؟ میگویم من اهل ایرانم و مسلمان و فکر نکنم به بلیت نیازی داشته باشم. خانم مسئول حرف من را قبول نمیکند و تلاش خود برای فروش بلیت را میکند و من توضیح میدهم که هیچ کجای دنیا یک مسلمان برای ورود به مسجد بلیت نمیخرد آن هم مسجدی که توسط یک دیکتاتور ساخته شده است! برایم مهم نیست که شما اجازه بدهید یا نه چون دیگر بازدید از اینجا برایم ارزشی نخواهد داشت! و با ناراحتی اتاق را ترک میکنم و به سمت در خروجی میروم، خانم مسئول از جای خود برمیخیزد تا اوضاع را سرو سامان دهد، چند باری brother , brother come here میگوید ولی دیگر دیدن این مکان برایم ارزشی ندارد و من بدون اینکه توجهی به پشت سرم کنم از مسجد خارج میشوم.
بعضی موقعها در زندگی باید کر بود و یک عده را باید در زندگی حذف کرد و گذاشت دم در! نمیشود در مقابل کسی که نمیفهمد مدام سکوت کرد! مشکل اینجاست که آدمها فکر میکنند نمیشود دل کند. نمیشود رفت.
یک جا همه چیز تمام میشود در حالی که سعی میکردی رو به راهش کنی، فکر میکردی کارساز میشود، درست میشود.
نشد اما…
از یک جایی به بعد آدم دل اش میگیرد و تمام محبتها را میگذارد دمِ کوزهی نداشتهاش!
از یک جایی به بعد آدمها با همهی بود و نبودشان، با همه لبخندشان، خشت به خشت ماندنشان
ته میکشند و بیاختیار میگذرند!
مردم کامپالا در منطقه به این خصوصیت مشهور هستند که در هر روز از هفته، صرف نظر از وضعیت آب و هوایی یا شرایط اقتصادی و سیاسی کشور، به شادی در خیابانها میپردازند. چندین بار شاهد گروههایی با اسپیکرهای بزرگ در نقاط مختلف شهر بودم که آهنگهای شاد آفریقایی را از اسپیکرها پخش میکنند و بی وقفه میرقصند و یک نفر در آن میان با میکروفن بیسیم هم میخواند و هم فضا را کنترل میکند. کلوپها، کافهها و رستورانهای این شهر با تاریک شدن هوا رنگ و بویی دوباره میگیرند. در سراسر این شهر میتوان هر نوع شادی متناسب با روحیه و بودجه خود را پیدا کرد. این یک واقعیت است گشت و گذار در کامپالا بسیار دشوار است اما یکی از جاذبههای این شهر قطعاً تاکسیهای موتوری هستند که بدون رعایت قانون در خیابانها حرکت میکنند و همه چیز در این شهر یافت میشود. کافی است تا برای مدت یک هفته در کامپالا اقامت کنید تا متوجه شوید که بهیکباره همهچیز برای شما عادی شده است.
فروشندگان در بازار اوینو (Owino) همه چیز میفروشند. از قصابی های سیار که دل و روده یک چهار پا را در جلوی بساطشان بیرون ریختهاند بگیر تا تمساح فروشان! ولی بیشتر لباسها، کفشها، کتابها و ملحفههای دستدوم ارزان قیمت در این بازار که روزی یکی از بزرگترین بازارهای روباز در شرق آفریقا بود، یافت میشود.