سفر با دوچرخه از یزد به اراک

سفر با دوچرخه از یزد به اراک (قسمت دوم)

حدود ساعت ۲ به روستای سوروک میرسیم. شب جمعه است و مردم در آرامستان شهر جمع شده‌اند و خیرات می‌دهند. دعوت می‌شویم برای صرف «شولی یزدی»، ماهم که همیشه برای این دعوت‌های خوشمزه آغوشمان باز است. باید ۲۵ کیلومتر دیگر با دوچرخه طی کنیم تا به «قلعه خرگوشی» برسیم که محل اتراق شبانه ما باشد. در ادامه، مسیرِ جاده خاکی و پرفرازونشیب است. اما در عوض، خلوت و ساکت است و زیبا و وسیع. تا غروب در جاده خاکی به‌طور ویبره رکاب می‌زنیم. خورشید که غروب می‌کند به قلعه‌خرگوشی می‌رسیم. یک کاروانسرای قدیمیِ نیمه ویران در وسط دشتی وسیع. وسط صحن قلعه، یک آب‌انبار است و دورتادور قلعه، غرفه‌هایی است که همه مخروبه‌اند.

 

در نگاه اول  جای ترسناکی به نظر می‌رسد. هیچ خطی آنتن نمی‌دهد آب آشامیدنی هم در کار نیست. سریع چادرها را برپا می‌کنیم و کمپ می‌زنیم. هوا کاملاً تاریک می‌شود و اینجاست که آسمان انبوهی از ستارگانش را در این خلوت کویر، به رخ ما می‌کشد. آسمان شب را این‌گونه دیدن وصف‌ناپذیر است. شام نان و خرمایی می‌خوریم و در مورد طایفه جنیان گپ می‌زنیم! فضای قلعه وهم‌انگیز و رازآلود است. زودتر از همیشه به درون چادرهایمان می‌خزیم. باد می‌وزد و صداهای عجیب‌وغریبی از بیرون چادر به گوش می‌رسد. ساعت سه بامداد با صدایی شبیه جیغ از خواب می‌پرم.

 

احتمالاً صدای جغد تنهایی بوده که در یکی از غرفه‌ها خانه دارد. بعد از  چند دقیقه سکوت، ناخودآگاه متمرکز می‌شوم روی صداها. به‌جز صدای زوزه باد که روکشِ چادر را تکان می‌دهد صدای شبیه قدم زدن و دویدن هم به گوش می‌رسد. صدای کشیدن چیزی روی زمین و صداهای دیگری هم از بیرون چادر شنیده می‌شود. البته می‌دانم که بخشی از این شنیده‌ها حاصل توهم و تخیل است، اما به هر حال، خواب به چشمم نمی‌رود و آهسته آهسته صبح می‌شود.

 

همان اول صبح که با چشمان بی‌خواب از چادر بیرون آمده‌ایم ناگهان سه نفر با لباس شخصی و  سلاح به دست وارد قلعه می‌شوند و بعد از نگاهی متعجبانه به ما می‌روند روی بام قلعه و مشغول جستجو می‌شوند. بعد می‌فهمیم این افراد، از ستاد مبارزه با مواد مخدر هستند و قلعه خرگوشی یکی از مناطقی است که محل قرار قاچاقچی‌ها و ردوبدل کردن محموله‌هاست. همین مامورین حسابی متعجب بودند از این‌که ما چطور شب را در آنجا به صبح رساندیم.

 

بعد از صبحانه باروبنه را می‌بندیم و با دوچرخه هایمان راهی جاده می‌شویم. جاده هنوز خاکی است و امروز هم بخش زیادی از راه را در چاله و دست‌انداز‌های مداوم طی می‌کنیم. بعد از ده کیلومتر به یک جاده آسفالت می‌رسیم که البته وضعیت خوبی ندارد و پر از حفره است. خوشبختانه هوای امروز ابری است و خبری از خورشید تابان و آفتاب سوزان نیست. اطراف جاده را دشت‌های وسیع پوشانده و تا چشم کار می‌کند خبری از دار و درخت نیست.به «تالاب گاوخونی» می‌رسیم. من اسم این مکان را دوره راهنمایی در مدرسه شنیده بودم و هیچ اطلاعی از موقعیت و وضعیتش نداشتم. تالاب گاوخونی در نگاه اول منطقه‌ای وسیع است از گل‌ولای و نمک و بعضی جاها هم کمی آب دارد و چند پرنده در اطراف آن پرپر می‌کنند.

 

این بود بخش دوم سفر با دوچرخه از یزد به اراک

اپیزود ۱۷:پول، مسافرت و عشق فیلم Forrest Gump 1994 شهر ژنو الماسهای آفریقایی

بیشتر بخوانید

ورود | ثبت نام
شماره موبایل یا پست الکترونیک خود را وارد کنید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد