- 4دقیقه زمان مطالعه
- 1402-03-05
فیلم In Bruges 2008
In Bruges- در بروژ زندگی برزخی چندخلافکار را میبینیم که به دستور رئیسشان مجبور شدهاند به این شهر تاریخی سفر کنند. انگار در حین تماشای این کمدیسیاه، شهر بروژ زندهتر و تماشاییتر از همیشه، در پس صحنه وجود دارد. خیلیها بعد از دیدن این فیلم خواستهاند که به بروژ سفر کنند.
در بروژ یک فیلم کمدی-درام سیاه و جنایی 2008 به کارگردانی و نویسندگی مارتین مک دونا در اولین فیلم بلند خود و با بازی کالین فارل و برندن گلیسون در نقش دو قاتل ایرلندی ساکن لندن در مخفی شده و رالف فاینس به عنوان رئیس آنها است. این فیلم در بروژ، بلژیک فیلمبرداری شده است.
در بروژ فیلم شب افتتاحیه جشنواره فیلم ساندنس 2008 بود و در 8 فوریه 2008 در ایالات متحده اکران شد.
برای بازی خود در این فیلم، فارل برنده جایزه گلدن گلوب برای بهترین بازیگر مرد – فیلم موزیکال یا کمدی شد، در حالی که گلیسون در همان بخش نامزد شد. مک دونا برنده جایزه بفتا برای بهترین فیلمنامه اصلی و نامزد جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اصلی شد.
خلاصه فیلم In Bruges 2008:
در حال انجام دستورات، هیتمن بی تجربه، ری، در حین اعتراف به کشیشی شلیک می کند، اما به طور تصادفی پسر جوانی را که او نیز در کلیسا است، می کشد. او و مربیاش کن توسط کارفرمایشان هری به بروژ فرستاده میشوند و در آنجا منتظر دستورالعملهای بیشتر هستند. کن شهر را زیبا و آرامش بخش می یابد، در حالی که ری حوصله اش سر رفته و از آن متنفر است.
آنها تصادفا فیلمبرداری فیلمی با یک بازیگر کوتوله را می بینند که ری را سرگرم می کند. ری به Chloë، یک فروشنده مواد مخدر محلی که به عنوان دستیار تولید مهتاب می زند، جذب می شود. او را به رستورانی می برد و در آنجا با یک زوج کانادایی درگیر می شود (آنها را با آمریکایی ها اشتباه می گیرد) و آنها را مشت می کند. کلوئه ری را به آپارتمانش می برد، جایی که آنها شروع به رابطه جنسی می کنند، اما دوست پسر سابقش ایریک ظاهر می شود و ری را با اسلحه تهدید می کند. ری او را خلع سلاح می کند و اسلحه مملو از مواد خالی را به صورت ایریک شلیک می کند و یک چشم او را کور می کند. کلوئه اعتراف می کند که او و ایریک از گردشگران سرقت می کنند، اما اصرار دارد که به ایریک گفته است که ری هدف نبوده است. ری و کن با بازیگر کوتوله، جیمی، که کوکائین مصرف میکند و در مورد جنگی که بین سیاهپوستان و سفیدپوستان در راه است سخن میگوید، یک شب بیحرمتی را سپری میکنند.
هری با کن تماس می گیرد و به او دستور می دهد که ری را بکشد، با این اصل که کشتن یک کودک، حتی به طور تصادفی، نابخشودنی است. کن با یک تفنگ دستی که توسط تماس محلی هری، یوری تهیه شده است، ری را به یک پارک ردیابی می کند و با اکراه آماده می شود تا او را بکشد. ری، با این حال، از کشتن پسرک مضطرب، آماده می شود تا با تفنگ پر شده ایریک خود را بکشد. با دیدن این موضوع، کن ری را متوقف می کند، دستور هری را به او اطلاع می دهد و به او می گوید که بروژ را ترک کند تا شروعی تازه داشته باشد. او مقداری پول به ری میدهد و او را سوار قطار شهری دیگر میکند، در حالی که اسلحهاش را مصادره میکند تا از اقدام به خودکشی بیشتر جلوگیری کند. کن حقیقت را به هری گزارش میکند، او بلافاصله به سمت بروژ حرکت میکند، زیرا از این نافرمانی خشمگین است. او اسلحه ای را نزد یوری برمی دارد و ایریک، پسر یوری، از قصد او مطلع می شود.
در قطار، ری توسط زوج کانادایی که در رستوران به او حمله کرده بود شناسایی می شود و توسط پلیس به بروژ اسکورت می شود. کلوئه او را نجات می دهد و هر دو در میدان بازار زیر ناقوس بروژ یک نوشیدنی شریک می شوند. هری به بروژ می رسد و با عجله در خیابان ها به سمت هتل ری می رود، اما کن را می بیند که بیرون یک کافه نشسته است. در حالی که آن دو مشروب می خورند، هری به خود می بالد که اگر خودش یک بچه را می کشت، بلافاصله جانش را می گرفت. کن استدلال می کند که ری تلاش می کند خود را بهتر کند و سزاوار فرصت رستگاری است. هری بدبین است، بنابراین کن به آنها پیشنهاد می کند برای تیراندازی به دور از شاهدان از برج ناقوس بالا بروند. در بالا، هری تفنگ دستی خود را به سمت کن می کشد، اما کن حاضر به تلافی نیست. هری که گیج شده، نمی تواند خود را به کشتن کن برساند، بنابراین به عنوان تنبیه برای نکشتن ری، به پای او شلیک می کند. با دیدن ری در میدان، ایریک از برج بالا می رود تا به هری که به کن کمک می کند تا برج را پایین بیاورد، اطلاع دهد. کن سعی می کند هری را خلع سلاح کند، او به گردن او شلیک می کند و با عجله پایین می آید. کن با خونریزی شدید خود را به بالای برج می کشاند و به میدان می پرد. ری با عجله به سمت بدن درهم ریخته کن می رود و از ورود هری باخبر می شود. درست قبل از مرگ، کن به او می گوید که اسلحه اش را بردارید، اما در پاییز شکسته شده است.
هری ری را تا هتل تعقیب می کند. ماری، صاحب باردار، از ورود هری امتناع می کند، حتی زمانی که او تفنگ خود را می کشد. برای محافظت از صاحب و فرزند متولد نشده اش، هری و ری موافقت می کنند که تعقیب و گریز را در کانال ادامه دهند و ری، مسلح به تفنگ پر شده ایریک، به یک بارج در حال عبور می پرد اما اسلحه را رها می کند. هری با یک شلیک از راه دور ری را زخمی می کند. ری در خیابانی که فیلم جیمی در آن فیلمبرداری می شود سقوط می کند. هری می رسد و بارها به ری شلیک می کند. یکی از گلوله ها به جیمی (که لباس یک بچه مدرسه ای بود) اصابت می کند و سرش را باز می کند. هری که به اشتباه فکر می کند کودکی را کشته است، با وجود اعتراض ری، خود را می کشد. ری از کنار کلو، ماری و ایریک به داخل آمبولانس میرود. ری در روایتی به ماهیت جهنم می اندیشد و حدس می زند که جهنم ابدی در شهر بروژ است و اعلام می کند که واقعاً امیدوار است که نمرد.