- 4دقیقه زمان مطالعه
- 1402-03-06
فیلم The Motorcycle Diaries 2004
The Motorcycle Diaries یا خاطرات موتورسیکلت داستان سفرهای موتوری دکتری جوان به اسم ارنستو گوارا است. همانی که بعدها به چه گوارا مشهور شد.
ارنستوی جوان این سفر را به نیت خوشگذرانی محض شروع کرد ولی موقع عبور از بین شهرهای مختلف چیزی در او عوض شد.
برای لحظاتی در این فیلم تصویر آیندهی یک فرمانده انقلابی را میبینیم. البته در کنار او از بعضی از خارقالعادهترین مناظر آمریکای جنوبی هم عبور میکنیم: از ماچو پیچو و دریاچهی ناهوئل هوآپی تا ونزوئلا و کاراکاس و بوینوس آیرس. از جنگلهای بارانی تا بیابانهای خشک.
حتی اگر موافق شخصیت چهگوارا و اعمالش هم نباشید، دیدن بازی تماشایی گائل گارسیا برنال ارزش وقت گذاشتن دارد.
خاطرات موتورسیکلت (به اسپانیایی: Diarios de motocicleta) یک فیلم زندگینامه ای است که در سال 2004 در مورد سفر و خاطرات مکتوب ارنستو گوارا 23 ساله است که چندین سال بعد در سطح بین المللی به عنوان رهبر چریک های مارکسیست و رهبر انقلاب چه گوارا شناخته شد. این فیلم سفر سال 1952 را که در ابتدا با موتور سیکلت در سراسر آمریکای جنوبی توسط چه گوارا و دوستش آلبرتو گرانادو انجام شد، بازگو می کند. این فیلم علاوه بر اینکه یک فیلم جاده ای است، یک فیلم دوران بلوغ است. وقتی ماجرایی که در ابتدا بر لذت گرایی جوانی متمرکز بود، گشوده می شود، چه گوارا متوجه می شود که با مشاهداتش بر زندگی دهقانان بومی فقیر دگرگون شده است. گوارا و گرانادو از طریق شخصیتهایی که در سفر قارهای خود با آنها روبرو میشوند، از نزدیک شاهد بیعدالتیهایی هستند که فقرا با آن مواجه هستند و در معرض مردم و طبقات اجتماعی قرار میگیرند که در غیر این صورت هرگز با آنها مواجه نمیشدند. در کمال تعجب، جاده تصویری واقعی و جذاب از هویت آمریکای لاتین را به آنها ارائه می کند. در نتیجه، این سفر همچنین بذر اولیه رادیکالسازی را در چه گوارا میکارد که بعداً نابرابریهای اقتصادی بومی و سرکوب سیاسی این قاره را به چالش میکشد.
فیلمنامه اساساً بر اساس دفتر خاطرات سفر چه گوارا به همین نام است، با زمینه اضافی که توسط «سفر با چه گوارا: ساختن یک انقلابی» اثر آلبرتو گرانادو ارائه شده است. گوارا توسط گائل گارسیا برنال (که قبلاً در سریال کوتاه فیدل در سال 2002 نقش چه را بازی کرد)، و گرانادو توسط بازیگر آرژانتینی رودریگو د لا سرنا، که اتفاقاً پسر عموی واقعی گوارا در سمت مادری او است، بازی میکند.[3] این فیلم به کارگردانی والتر سالز کارگردان برزیلی و نویسندگی خوزه ریورا، نمایشنامهنویس پورتوریکویی، محصول مشترک بینالمللی شرکتهای تولید آرژانتین، ایالات متحده، آلمان، بریتانیا، شیلی، پرو و فرانسه بود. تهیه کنندگان اجرایی فیلم رابرت ردفورد، پل وبستر و ربکا یلدم بودند. تهیه کنندگان ادگارد تننبام، مایکل نوزیک و کارن تنخوف بودند. و دانیل برمن و دیگو دوبکوفسکی تهیه کنندگان مشترک آن بودند.
خلاصه فیلم The Motorcycle Diaries 2003:
در سال 1952، یک ترم قبل از اینکه ارنستو “فوزر” گوارا مدرک پزشکی خود را به پایان برساند، او و دوست بزرگترش آلبرتو گرانادو، بیوشیمی، بوئنوس آیرس را ترک کردند تا به سراسر آمریکای جنوبی سفر کنند. در حالی که در پایان سفر آنها هدفی وجود دارد – آنها قصد دارند در یک کلونی جذامیان در پرو کار کنند – هدف اصلی در ابتدا سرگرمی و ماجراجویی است. آنها مایلند تا جایی که می توانند از آمریکای لاتین، بیش از 14000 کیلومتر (8700 مایل) را فقط در چهار ماه و نیم ببینند، در حالی که هدف گرانادو نیز این است که به تعداد زنانی که برای خطوط پیکاپ خود می افتند، بخوابد. روش اولیه حمل و نقل آنها موتورسیکلت فرسوده نورتون 500 گرانادو است که به نام La Poderosa (“مهمترین”) نامگذاری شده است.
مسیر برنامه ریزی شده آنها بلندپروازانه است و آنها را به شمال آند، در امتداد ساحل شیلی، از طریق صحرای آتاکاما و به آمازون پرو می رساند تا درست در زمان تولد 30 سالگی گرانادو در 2 آوریل به ونزوئلا برسند. با این حال، به دلیل خرابی La Poderosa، آنها مجبورند با سرعت بسیار کمتری، اغلب پیاده روی، سفر کنند و تا جولای به کاراکاس نمی رسند.
گوارا و گرانادو در طول سفر خود با فقر دهقانان بومی مواجه میشوند و زمانی که مردان درک بهتری از تفاوت بین «داراها» (که به آن تعلق دارند) و «دارا»هایی که آشکارا استثمار شدهاند، فیلم جدیتر میشود. نه» (که اکثریت کسانی را تشکیل می دهند که با آنها برخورد می کنند) با پیاده روی. به عنوان مثال، در شیلی، آنها با یک زوج بی پول و تحت آزار و اذیت مواجه می شوند که به دلیل اعتقادات کمونیستی خود مجبور به رفتن به جاده شده اند. در یک صحنه آتش گرفته، چه گوارا و گرانادو با شرمندگی به این زوج اعتراف می کنند که آنها هم به دنبال کار نیستند. سپس این زوج زوج را به معدن مس چوکیکاماتا همراهی میکنند، جایی که گوارا از رفتار کارگران عصبانی میشود.
با این حال، بازدید از خرابه های باستانی اینکاها در ماچو پیچو در پرو است که چیزی را در گوارا محکم می کند. سپس تفکرات او به طرز غم انگیزی بر این موضوع متمرکز می شود که چگونه یک تمدن بومی که قادر به ساختن چنین زیبایی است می تواند توسط سازندگان زوال شهری در نهایت آلوده لیما در نزدیکی نابود شود.[5]
بعداً، در پرو، آنها به مدت سه هفته در مستعمره جذامیان سن پابلو داوطلب می شوند. در آنجا، چهگوارا به معنای واقعی و استعاری تقسیمبندی جامعه را مشاهده میکند، زیرا کارکنان در سمت شمالی رودخانه زندگی میکنند، جدا از جذامیهای محرومی که در آن سوی رودخانه به سمت جنوب زندگی میکنند. چه گوارا برای نشان دادن همبستگی خود، و اعتقاد پزشکی خود مبنی بر اینکه جذام مسری نیست، از پوشیدن دستکش لاستیکی در طول ملاقات خود آنگونه که راهبه سر می خواهد، خودداری می کند و در عوض دست برهنه را تکان می دهد و به طور معمول با بیماران جذامی متعجب تعامل برقرار می کند.
در پایان فیلم، پس از اقامتش در مستعمره جذامیان، چه گوارا انگیزه های نوپای برابری طلبانه و انقلابی خود را تأیید می کند، در حالی که نان تست تولد می دهد، که اولین سخنرانی سیاسی او نیز هست. در آن، او هویت پان لاتین آمریکا را فرا می خواند که از مرزهای خودسرانه ملت و نژاد فراتر می رود. این برخوردها با بی عدالتی اجتماعی، نحوه نگرش چه گوارا به جهان و اهداف خود را در آن تغییر می دهد و به طور ضمنی انگیزه فعالیت های سیاسی بعدی او را به عنوان یک انقلابی مارکسیست فراهم می کند.
چه گوارا “سفر نهایی” نمادین خود را در شب انجام می دهد، زمانی که با وجود خطر و آسم، رودخانه ای را که دو جامعه مستعمره جذامیان را از هم جدا می کند، شنا می کند تا شب را به جای در کابین پزشکان در یک کلبه جذامی سپری کند. . بعداً، در حالی که در یک فرودگاه با یکدیگر خداحافظی می کنند، گرانادو فاش می کند که تولد او 2 آوریل نیست، بلکه 8 آگوست است، و هدف فوق صرفاً یک انگیزه بوده است: چه گوارا پاسخ می دهد که او از مدت ها قبل می دانسته است. فیلم با حضور آلبرتو گرانادو 82 ساله واقعی به همراه تصاویری از سفر واقعی و اشاره کوتاهی به اعدام نهایی چه گوارا در سال 1967 به کمک سیا در جنگل بولیوی به پایان می رسد.