معرفی کتاب یدونه ولی مردونه
کتاب یدونه ولی مردونه ترکیبی از دل نوشته و شعر نو و جملات فلسفی می باشد که اشاره به رابطه های امروزی و اشاره به ارزش زن و اشاره به رفتار دونفره هایی دارد که در اجتماع ایران میکند و این کتاب کمی هم رنگ رومانتیک و احساسی را نیز دارد.
بخش هایی از کتاب یدونه ولی مردونه:
دل خوشی آدمها
مادر بزرگ من خدا بیامرز آدم مذهبی بود.
هر وقت دلش واسه امام رضا تنگ میشد
می گفتم مادر بزرگ حالا حتما لازم نیست بری مشهد از همینجا یه
سلام بده
اما من واسه تفریح میرفتم شمال
و اون به من نمی گفت حتما لازم نیست بری شمال همین جا تفریح کن.
وقتی سفره می گرفت، وقتی محرم میشد به هیات محل برنج و روغن میداد بهش می گفتم اینا همه سیرن پولشو ببر بده به چهارتا آدم محتاج
اما وقتی من با دوستام مهمونی میگرفتم اون فقط می گفت مادر مراقب خودت باش.
سالها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن.
احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن و لذت بردن برای آدمها متفاوت معنی میشه…
یکی از هیات امام حسین لذت میبره یکی از مهمونی رفتن.
یکی تو سفر مکه اقناع میشه یکی تو سفر تایلند.
اینا همشون برای من آدمهای محترمی هستن.
سالها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشیهای آدمها گیر بدهم چون آدمها با همین دلخوشیها سختیهای زندگی رو تحمل میکنن لطفا به دلخوشی دیگران گیر ندهید!
یدونه ولی مردونه
يدونه…
ولی مردونه
بعضی ها میگن ۱۰۰۰ تا دوست دارم
بعضی ها هم میگن ۱۰۰ تا
بعضی ها میگن به دنیا!
بعضی ها اصلا نمیگن…!
بعضی ها به شوخی میگیرن!
بعضیها نشون میدن دوست دارن ولی غرورشون اجازه نمیده بگن.
بعضی ها میدونن این کلمه حرمت داره و احترام میزارن.
دوست دارم گفتن یک جمله هست ولی با یک دنیا مسئولیت!
من نمیخوام کسی منو ۱۰۰۰ تا دوست داشته باشه!
من نمیخوام کسی منو به دنیا دوست داشته باشه!
يدونه….
ولی مردونه دوست داشته باشه….
ریتم
عرضه ی دوست داشتن اگر ندارید؛
نوان نگه داشتن اگر ندارید؛
خراب نکنید احساس پاک آدمهایی که بعد از شما میخواهند واقعا عاشقی کنند
شما می آیید
و عده ای می دهید
سرتان را می اندازید و میروید به ناکجا
آدم بعد از شما اما
باید جان بکند تا ثابت کند مثل شما و امثال شما نیست
عرضه ی دوست داشتن اگر ندارید
خراب نکنید همین اندک ریتم شیرین عاشقی را که جریان دارد
1 دیدگاه برای کتاب یدونه ولی مردونه
Site user –
سلام آرش هستم و عتشق سفر .بزرگترین آرزوم دیدن همه کشورهاست .همیشه پیج تو را دنبال میکردم .تا بلاخره اومدم ونکور البته برای تفریح ولی برای ویزا کار هم اقدام کردم.از قضا امروز صبح جمعه 3 می 2024 تو ونکور پس از اینکه دیشب تو استوریهات اون پسر آفریقایی و دیدم که بهش کمک کردی و خوشحالش کردی ،گفتم بذار تو گوگل دنبال بیوگرافیش بگردم که به این سایت و کتابهات و این چند تا جمله بالا رسیدم .کلی حال کردم و لذت بردم.نمیدنم احساسم و چطوری بگم فقط دوست دارم حالا که ونکورم از نزدیک یکبار ببینمت .امیدوارم بتونم ببینمت و چند دقیقه ای از نزدیک باهات حرف بزنم