- 1دقیقه زمان مطالعه
- 1401-12-20
سفرنامه آذربایجان
افسر 0045
همه چیز داشت خوب پیش میرفت که سفر به آذربایجان و باکو را با خاطره خوش تمام کنم. چمدانم را تحویل بار داده و به سمت چک پاسپورت میروم، افسری جوان که روی سینهاش به جای اسم کد 0045 زده شده و با آدامسی بر دهان پشت گیشه نشسته است. سلام میدهم ولی جوابی نمیشنوم و پاسپورتم را تحویلش میدهم. نگاهی به پاسپورتم میاندازد که از مونیخ صادر شده است (۱۸ ماه پیش در سفر آلمان پاسپورتم گم شده بود و از سفارت ایران در مونیخ پاسپورتم را گرفتم). میگوید چرا پاسپورتت از مونیخ گرفتی؟ میگویم در سفرم به آلمان پاسپورت را گم کرده بودم به خاطر همین از سفارت ایران در مونیخ پاسپورت گرفتم.
پوزخندی میزند و میگوید: نه تو دروغ میگویی. تو رفته بودی که تو اروپا بمانی به خاطر همین این پاسپورت را از مونیخ گرفتی!
نگاهی به چشمهای تنگش انداخته و خودم را کنترل میکنم! قطعاً در هیچ فرودگاه دنیا نمیتوانی با مشت دندانهای افسری که دارد آدامس می جود را خرد کنی! من با خونسردی جواب میدهم که اشتباه فکر میکنید و اگر صفحههای بعدی پاسپورت را هم چک کنید متوجه میشوید.
چک میکند. نه یک بار. نه دوبار. نه سه بارو وقتی تعداد ویزاهای شینگن و ویزای کانادا و بقیه ویزاها را میبیند به صورت من نگاه میکند و آدامسش را مثل شتر نشخوار میکند و میگوید من چندتا ایرانی را که از اینجا میخواستند با پاسپورت تقلبی فرار کنند دستگیر کردم و الان هم میدونی شرایط ایران خوب نیست و همه میخواهند از ایران فرار کنند! میگویم: آفرین.
از من میپرسد شرایط ایران خوب است؟ میگویم خوب است.
به چشمانم نگاه میکند و کفرهایی که در قلبم برایش نثار میکنم را حس میکند! شرمندگی در رخش بیداد میکند و با تأخیر مهر لعنتی خروج را میزند، پاسپورت را میگیرم و میگویم گور بابات! میگوید یعنی چی؟ میگویم یعنی سال نو مبارک.
وقتی شیری در محل نباشد قورباغه هفت تیرکش میشود!
یادتان باشد که در این موارد کاملاً خونسرد باشید.