سفرنامه سودان

سفرنامه سودان جنوبی

پرواز در فرودگاه شهر جوبا نشست. باکلی هیجان پله‌های هواپیما را رو به پایین طی کردم، وارد سالن شدم، ظاهر فرودگاه بیشتر شبیه انبار قدیمی بود تا فرودگاه. داستان از همان فرودگاه شروع شد! شخصی قد بلند و لاغر اندام با لباس شخصی برگه‌ای را بدستمان داد تا اطلاعات شخصی‌ام را در آن درج کنم. بعد نوبت رسید به چک کردن مدارک، تنها سفید پوست فرودگاه من و همسفرم بودیم و این بهترین گزینه برای گرفتن رشوه ماموران بود. مأمور درخواست برگه واکسن می‌کند، ارائه می‌دهم می‌گویید این درست نیست! به قیافه عرق کرده مأمور نگاه کرده و پا فشاری می‌کنم و می‌گوییم من گزارشگر سفر هستم و با این برگه به بیست کشور سفر کرده‌ام و مشکلی نداشته‌ام. ویزاهای پاسپورت را چک می‌کند، نه یکبار، نه دوبار، نه سه بار و دنبال بهانه‌های الکی می‌گردد. من هم‌که پررو تر از آن هستم که به همین راحتی به کسی باج دهم بهانه‌ها را یکی پس از دیگری رد می‌کنم، از آنجا که خیلی دوست داشتم این کشور را ببینم و به خاطر همسفرم مجبور شدم کوتاه بیایم و نفری ۵۰ دلار را در اتاق پشتی چک پاسپورت لای دفتر زوار در رفته پلاسیده گذاشته و از گیت رد شدم (در سفر به آفریقا همچین اتفاقاتی نرمال است و همه چیز در اتاق پشتی قابل حل است. البته بعضی موقع‌ها در لای پاسپورت، بعضی موقع‌ها در لای دفتر و بعضی موقع‌ها در لای انگشتان!)

 

فرودگاه بسیار کوچک و ۱۰ برابر شلوغ‌تر از ترمینال جنوب تهران است. حالا شما به آن شرجی هوا و آدم‌های قد بلند سیاه چرده که با یک زبان عجیب با هم حرف می‌زنند را هم کنارش بگذارید تا کمی شرایطم را درک کنید. بعد از رد شدن از هفت خان رستم شخصی به اسم فردریک که در فرودگاه منتظرمان است که یک را ملاقات می‌کنم. روی پیشانی علامت ۷۷۷ حک شده. او که یکی از بومی‌های منطقه است تمام کارهای ویزا و اقامت راننده و آشپز را در ازای ۱۶۲۰ دلار برای هر نفر هماهنگ کرده بود. بیرون فرودگاه افرادی را با مسلسل‌های بزرگ که روی جیپ‌های تویوتا ایستاده‌اند و آماده شلیک هستند را می‌بینم. نفسم در سینه حبس می‌شود و استرس تمام وجودم را می‌گیرد و شلوار مبارکم را همان جا در فرودگاه خیس می‌کنم. با تردید عرق‌های روی صورتم را با آرنجم پاک می‌کنم و مثل یک بچه مظلوم سوار ماشین می‌شوم و به سمت محل اقامتمان که هتلی بی‌ستاره به اسم لامر این است حرکت می‌کنیم.

 

خیابان‌ها پر است از گرد و غبار و آشغال. آدم‌ها اینجا قد بلندتر به نظر می‌رسند و مردم کمی با دوربین قهرند. کاملاً مشخص هست که اینجا کار سختی برای ثبت مستندهایم خواهم داشت. شهر جوبا پایتخت کشور سودان جنوبی است که در کنار رود سفید نیل واقع شده و بزرگ‌ترین شهر کشور سودان جنوبی بشمار می‌رود. این کشور با ۱۳ میلیون نفر جمعیت یکی از فقیرترین و شاید یکی از بدترین کشورها در وضعیت سلامت در جهان است. با اینکه مردم زبان عربی صحبت می‌کنند ولی اکثریت مسیحی هستند. واحد پولیشان پوند است ولی اکثر مردم با شرایط سخت در این کشور زندگی می‌کنند.

 

عشق به جهانگردی و ماجراجویی من را به این سرزمین کشانده است! در زندگی‌ام همیشه مثل یک عاشق تلاش کردم نه مثل یک تاجر! چون چیزهایی که با عشق بدستش می‌آورم برایم با ارزش‌ترین هستند و چالش‌هایش شیرین‌تر از عسل و بعضی موقع‌ها ترش‌تر از رب انار!

سرانجام بعد از کلی رویا پردازی وقتش رسیده بود که به یکی از خطرناک‌ترین کشورهای آفریقا پا بگذارم و به این چالش شیرین خوش آمد بگویم.

سفرنامه

اپیزود ۲۵: همسفر کتاب 976 روز در پس کوچه های اروپا کشور سن مارینو الماسهای آفریقایی

بیشتر بخوانید

ورود | ثبت نام
شماره موبایل یا پست الکترونیک خود را وارد کنید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد